یک تلنگر کافی بود تا بشکنم
به هر حال ممنون از مشتت!
باران همیشه می بارد اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند
نامردیست ان همه اشک را به یک چشمک فروختن!
گمان کردم که با من همدل و همراه و همدردی به تو پیوستم ندانستم تو نامردی!
تو این دو روز زندگی,شبیه من فراوونه
یه لحظه چشماتو ببند,گذشتن از من اسونه!
جالب است که انسانها دو چشم دارند ولی با یک چشم به دیگران می نگرند
وجالتر اینکه انسانها یک چهره دارند اما دورویی می کنند!
من,تو=ما
یادت هست؟
ولی تمام شد!
حالا چی؟تو,او=شما
من هم به سلامت
خدایا!
در انجماد نگاه های سرد این مردم دلم برای جهنمت تنگ شده!
حالم را پرسیدند,گفتم رو به راهم!نمی دانند رو به راهی هستم که تو رفته ای
فرهاد می دانست صد سال نمی تواند کوه را بکند فقط می خواست یک عمر اسمش را با شیرین بیاورند!
من در میان مردمی هستم که باورشان نمی شود تنهایم می گویند خوش به حالت که خوشحالی نمی دانند دلیل شاد بودنم باج به انهاست برای دوست داشتن من!
نبودن هایت انقدر زیاد شده اند که هر رهگذری را شبیه تو می بینم
نمی دانم غریبه ها تو شده اند
یا تو غریبه؟!
زن که باشی!
عاشق شوی.چشم سفید خطابت می کنند!
راست می گویند
چشمانم سفید شد به جاده هایی که
تو!
مسافر هیچکدامشان نبودی!
کاش توی زندگی هم مثل فوتبال
وقتی می خوردی زمین واز درد به خودت می پیچیدی
یه داور می امد از ادم می پرسید:می تونی ادامه بدی؟
تو هم می گفتی نه,باید برم بیرون!
روزهایم گذشت اما روزگار از من نگذشت!
اما من از روزها و روزگار گذشتم.بگذرید از من!
در غروب سخت دنیا یاد باران می کنم
در کویر خشک سوزان رقص باران می کنم
زندگی مرگ است و مرگ هم زندگی
پس درود بر مرگ و مرگ بر زندگی
گاهی اوقات بی قانونی;
عجیب بی داد می کنددر عاشقی...
یکی دور می زند
اما دیگری جریمه می شود
و تاوان می دهد
نظرات شما عزیزان: